چشامو که وا کردم داشتم را می رفتم ـ یه خط سفید وسط جاده 

ـ من که ماشین نیستم که چراغ داشته باشم ـ این خطه هم هی گم میشه
 
ـ جاده تاریکه ـ کنارمو نمیبینم ـ خیلی مبهم از روبرومم چیزی معلوم نیست .

 یادم نمی آد ـ هیچی از پشت سرم و قبلاُ تو ذهنم نیست ـ شایدم هیچوقت بهش نیگا نکردم . 

 نمیدونم از اول داشتم همین طرفی میرفتم ؟  شایدم قبلاُ اون طرفی

ـ من فقط همین خط وسط جاده یادمه . چیزی از قبل اون یادم نیست ـ شایدم اون طرفم مثل این طرف فقط همین بوده ...

 یادم نیست کی شروع کردم راه رفتن رو ـ اما می دو نم اگه راه نرم دیگه نیستم ـ من الآن یه کسی ام . همون که داره را میره

 ـ هیچی نمی بینم ـ هرچی میدونم تصورات خودمه ـ شاید من یه دیوونم که توی یه بیمارستان بستن به یه تخت

و دارم تو ذهن خودم زندگی میکنم ـ شایدم بنزین ماشینم تموم شده بود پیاده شدم بنزین پیدا کنم . پس چرا بنزین همرام نیست؟

 خوب شاید همنوز پیدا نکردم ـ اما ظرف خالی هم ندارم .شایدم اصلاُ ماشین ندارم . 

 من فقط میدونم که دارم راه می رم .ـ شایدم نمیرم . اما آخه ضربه های پاهامو زیر تنم احساس میکنم . 

 اما همش فقط همینا جلومه . دوتا سیاهی وسطشم یه خط سفید که همینجور ادامه داره .

شایدم فقط دارم درجا پاهامو تکون می دم .ـ فقط این پا اون پا می کنم . آره  . حتما ُ منتظرم . منتظره ..... ؟

خب شاید پشت در اتاق عملم ـ منتظرم ببینم نتیجه چی میشه .

شایدم پشت در توالتم ... اما توی سف که می دونم نیستم ـ خب این خوبه ٫ پس حالا دیگه نوبت خودم میشه .

نظرات 1 + ارسال نظر
ه.ناپیدا چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 09:30 ب.ظ http://zangar.blogsky.com

جامی بده مرا
که نشکند
در زیر آسمانی
که ستاره هاش
بر میز
و کاغذ
تکه تکه
می ریزند
..
از خوندن مطلبت خیلی لذت بردم و از آشنا شدن با وبلاگت خیلی خوشحال شدن ، بعد از مدتی یک وبلاگ خوندنی پیدا کردم.
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد