چی؟

خدایا شکرت به خاطر این درختی که زیر سایش نشستم. اینجوری نور آفتاب چشمم رو نمیزنه. وقی تو سایه ی این درخت نشستم نور آفتاب آرامشم رو به هم نمیزنه میتونم تمام این دشت قشنگ رو که تو نور خورشید زیر تاق آسمون خوشگلت میرقصه نگاه کنم. درسته که این درخت نمیزاره که آفتاب معرفتت به من بتابه ولی اگر میتابید من هیچی بجز یه نور خیره کننده نمیدیدم. اگه این سایه نبود من هیچ کدوم از آفریده هات رو نمیدیدم و تو رو اصلا نمیشناختم.
 
   خدایا شکرت به خاطر این جسمی که به من دادی......
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:37 ق.ظ

چطور خوشت اومد؟ متوجه کل جریان شدی؟ معمولا آدم ها از چنین کسی خیلی خوششون نمیاد. معمولا این جریانات خیلی انرژی می بره. معمولا همه رو آزار میده. چطور خوشت اومد؟
جریانات مورد تایید اصول اخلاقی نیست.
به هر حال که شاد باشی.

سارا شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:40 ق.ظ http://diosestacontigo.persianblog.com

سلام متن نازی بود . احساساستت هم خیلی پاک بود به هر حال خدا رو شکر به خاطر اون عشق بی اندازه ای که این احساسات رو شامل میشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد