آدونیس و غمش

خوب مثل اینکه من بازم مینویسم٬شاید هدفم از ساختن این جا یادم رفته بود که میخواستم دیگه ننویسم.البته فعلا نظرم اینه که بنویسم شاید بعدا ننوشتم.
  از این به بعد در مورد خدا و خدا پرستی مینویسم.در مورد ایمانم به خدا.در مورد سوال ها ای که شاید جواباشو فقط من میدونم٬البته شاید برای کسی مهم نباشه.من اینجا نمینویسم که کسی بخونه.مینویسم که گفته باشم.شاید میگم که خودم یادم نره.  الان نمیدونم چند خط پائین تر در مورد چی میخوام بنویسم. شاید در مورد سوالها بنویسم.منظورم جواب سوال ها ایه که خودم پرسیدم.میدونین به نظر من اشکال بزرگ مسیحیت اینه که الآهیات توش خیلی کم و ضعیفه. در بیشتر موارد از سوال دوری میکنن و فکر میکنن ممکنه ایمانشون با سوال ضعیف شه یا اینکه گم راه بشن.بعضی وقتام اگه نظرشونو قبول نکنی و بخوای باهاشون بحث کنی میگن بحثی نداریم یا همین که ما میگیم رو قبول کن یا خاکه شهرتونم از پامون میتکونیم.آخه اینم شد عرفان؟این چه جور خداشناسی ایه که نشه به هیچیش شک کرد؟ اگه یه چیزی رو قبول کنی و بعد نتونی تجدید نظر کنی و فرض کنیم که اون چیزی که قبول کردیم غلط باشه یا حد عقل قسمتیش غلط باشه اون وقت چه طور میشه اینرو  درست کرد؟چطور میشه از اشتباه در اومد؟این حرف منطقیه نه؟پس چرا وقتی حرف حرفه مسیحیت باشه این به نظرمون منطقی نمیاد؟فرض میکنیم که مسیح درست میگه و حقیقته مطلقه اینو واسه این فرض قرار دادم که فکر میکنم هممون قبول داریم.خوب حالا از کجا معلوم که درک ما هم از این حقیقت درست باشه؟اگه درک هممون درسته پس چرا درک هامون با هم فرق میکنه؟ من از این وضعیت موجود بین پیروانه مسیح راضی نیستم .مسیح اینچنین راهنمائی نبود .مسیح اهل توضیح بود.چند بار شنیدین که چیزی رو برای عده ای توضیح داده؟این که مسیحیا اهل بحث نیستن به نظرم اصلا خوب نیست حد عقل لطفا حساب من رو از بقیه یه مسیحیا جدا کنین.من اهل بحث هستم. نه اینکه فقط برای اینکه شما رو قانع کنم برای این بحث میکنم که اگر قسمتی از عقایدم غلط بود بتمنم درستش کنم و بفهمم کجاش غلطه.من بجز مسیح بودن مسیح و خدا بودن خدا که برام کاملا اثبات شده و اگر همهی دنیا هم بگن غلطه و با هزار دلیل اثبات کنن غلطه نمیتونم بپذیرم هر چیز دیگه ای برام حالت نسبی داره و دربست قبول نمی کنم.حتی انجیل رو.حتی به نظرم بعضی تعلیماتی که بر مبنای انجیل میدن کاملا اشتباه و بر خلاف راه مسیحه.مثلا این کاری که جدیدا مد شده کارای خودشون رو به مسیح نسبت میدن.آخه اینطورم نیست که هر کسی که محبت مسیح رو احساس کرد و متحول شدن رو تو زندگیش دید  فکر کنه هر چیزی که به نظرش میاد درسته لابد خواست مسیحه که اون اینطور به نظرش بیاد و همون درست باشه.البته قبول دارم که دارم کللی میگم و استثنا ها رو نمی گم ولی به منم حق بدین.چرا فکر میکنیم اگه قبل از هر کاری که میخوایم بکنیم یه در نام مسیح بگیم اون کار تقدیس میشه؟نه. اینطور نیست کار اگه درست باشه مسیح خودش کمک میکنهو اگه در نام مسیح و بنام اون انجام بشه بهتره نه اینکه هر کاری که فکر کردیم درسترو در نام مسیح انجام بدیم و بعد هم با اطمینان بگیم که در نام مسیح انجام دادم و حتما درسته.بله٬منم میتونم بگم در نام مسیح بهت خیانت میکنم و بهت تجاوز میکنم.آیا چون در نام مسیحه اون کار غلط درست میشه؟یا عقیده ای که من خیلی ازش دلخور و ناراحتم اینه که به استناد چند ایه از انجیل و تفسیری که ازش میکنن اینطور میگن که خون مسیح گناهانی رو که ما انجام دادیم میبخشه و کفاره یه گناهان ماست و با قربانی شدن مسیح به انوان یک قربانیه همیشگی دیگه لازم نیست که ما قربانی کنیم.این حرف اشکال داره کسانی که این موضوع رو قبول دارن در مورد کاری که مسیح روی صلیب برای ما کرد دچار سوء تفاهم شدن.اگر نظر من رو بخواین بیشتر جنایاتی که پیروان مسیح تاحالا انجام دادن به خاطر همین طرز تفکر گناه کردن و اشتباه کردن به حساب دبگریه.گناه بر خلاف چیزی که بعضی از دوستان ما هم بهش ایمان دارن مادی نیست بلکه معنویه. اصولا حساب و کتاب ما با خدا معنویه جهان معنویه و ماده فقط وسیله هست.اگر ما گناهی میکنیم یعنی یک قانون معنوی رو شکستیم و به خاطرش باید جواب پس بدیو و اگر نه که قوانین مادی قابل شکستن نیستن و همیشه ثابتن.بذارین وارد این بحث بشیم که گناه و ثواب چین و چرا به نفعمون نیست که گناه کنیم.محل ثبت اعمال ما کجاست؟جواب ممن اینه که ضمیر ما محل ثبتشه.من خودم اینطوری همیشه برای خودم مطرح بوده که ما قرار خدا بشیم اگر قرار گناه چیز بدی باشه حتما باید بدیش روی این موضوع موءثر باشه و در کار خدا شدن ما که هدف هست خللی ایجاد کنه.خوب چی میتونه این خلل رو ایجاد کنه؟یک مانع.یک حجاب فاصله هر چیزی که بتونه بین ما و خدا قرار بگیره و در عالم معنوی این فاصله به وسیلهء شکستن دستور خدا و عدم اجرای اون انجام میشه و مثل اینکه یک لایه دیوار دیکه هم بین ما و خدا ساخته میشه که راه خراب کردنش هم انجام دستورات خداست.خوب حالا چطور کسی میتونه هر چقدرم که اختیار داشته باشه گناهان رو ببخشه و این دیوار های بین ما و خدا رو که خودمون با اختیار خودمون ساختیم خراب کنه و ما رو بدون اینکه لیاقت داشته باشیم به خدا نزدیک کنه؟درسته که ما لیاقت بودن رو هم نداریم و هرچی داریم از لطف خداست ولی این که چطور به خدا نزدیک یا دور بشیم هم دستور خداست خدا خودش این سیستم رم طراحی کرده.اگر میخواست واسش استثنا قائل بشه خوب از اول یه جور دیگه طراحیش میکرد.میدونم که دارم خیلی مادی توضیح میدم.ولی فکر کنم اینجوری بهتره یا میخواین اصلا مادیش نمیکنیم.خدا راهی برای رسیدن به خودش مشخص کرده و اون راه رو به ما نشون داده و وسیله ای هم برای این راه در اختیارمون گذاشته خدا خداست راته مسیحه و وسیله گناه و ثواب ماست یعنی نحوه ی برخورد ما با دستورات خدا حال چرا باید ره خودش برای ما وسیله بشه؟ یا وسیله رو ول کنیم و به راه بچسبیم یا راه رو ول کنیم و به وسیله بچسبیم؟کار اول کاریه که مسیحی ها ای که به شسته شدن گناهان توسط خون ایمان دارن میکنن. کار دوم هم کاریه که مسلمون ها و یهودی ها و خیلی های دیگه میکنن. نباید همه چیز رو با هم قاطی کنیم بله مسیح مسیحه ولی قرار نیست هرکی مسیح رو قبول کرد کار تموم باشه در واقع قبول مسیح اول راهه.تازه از اون به بعد کار ما شروع میشه. نه اینکه کارمون تموم بشه.تازه بعد از اینکه مسیح رو پیدا کردیم باید از کاهن های یهود هم در اجرای امر خدا دقیق تر باشیم تا بتونیم یک مسیحی یه واقعی باشیم نه اینکه فقط محبت مسیح رو حس کنیم و درک کنیم و فکر کنیم دیگه کار تمومه.محبت مسیح رو که خودش بهمون هدیه میده .ما چی کار میکنیم؟ما قرار خودمون خودمون رو با کار هامون به خدا برسونیم. کار ها ای که مسیح میکنه فقط راه رو آسون میکنن ولی این ما ایم که باید تو راه قدم برداریم مسیح نمیآد کولمون کنه.البته اینرو هم قبول دارم که بعضی اوقات مسیح توی امتحان های سخت به کمک ما میاد مارو به دوش میگیره و در راه میبره ولی یادمون نره مسیح فقط تصمیمات درست رو به ما نشون میده جای ما تصمیم نمیگیره و جای ما انجام نمیده این دو مرحله وظیفه ی ماست. همینقدرم که توی تصمیم گیری بهمون کمک میکنه کم نیست همون رفتن تصمیم هم وظیفه ایه که بعد از داده شدن اختیار به ما بر عهده مون گذاشته شده. من اگر این عقاید رو در هر فرقه ای بجز پروتستان میدیدم برام قابل درک بود اما نمیدونم پروتستان ها چطور چنین عقیده ای دارن.یه مطلب دیگم اینه که همش دنبال گناه کار نبودنیم و ذهنمون متمرکزشه.ولی گناه کار نبودن همهی کارمون نیست.اومدیم و یکی پیدا شد که اصلا گناه نکنه خوب بعدش چی؟هدف گناه نکردن نیست گناه نکردن یعنی عقب گرد نکردن در راه مسیح هدف رسیدن به خدا و خدا شدنه . بازم براتون حرف دارم اما الآن خیلی خستم بعدا اگه شد بازم میگم.

ای بابا عجب دنیا ای یه همه چیش نامربوطه هیچیش به هیچی مربوط نیست .تنها چیزی که این همه اتفاق رو به هم وصل میکنه خداس.خدا  خیلی چاکریم.دیشب یه دوست خیلی عزیز بهم میگفت خدا رو وکیل کن. از اختیارت صرف نظر کن و اختیارتو بده دست خدا .بکنش وکیل خودت.وقتی اینو گفت خیلی با حرفش حال کردم.اما نزدیکای صبح که داشتم دعا میخوندم و فکر میکردم.یاد حرفش افتادم.یاد اینکه قبلا این حرفو خیلی شنیدم درسته با همین کلمه ها نبود اما حرف همین حرف بود.که بسپر به خدا که به امید خدا که راضیم به اونچیزی که رضایت خدا توشه.که هر چی خواست خداست همون درسته. یه دفعه خیلی به نظرم این که خدا رو وکیل خودم بکنم تا از طرف من وکیل باشه و اختیارمو از من بگیره و بجاش هر کاری که خودش حال میکنه با جسم و روحم بکنهدرست و منطقی اومد.
 
  نمیدونم تا حالا چقدر به این موضوع فکر کردین .شاید من تنها آدم کور این دنیا بودم که تا حالا اینو ندیده بودم و نمیدونستم.  اینکه خودت رو و همه چیزت رو بسپری به دست خدا و خدا رو وکیلشون بکنی مثل اینه که ببخشیش به خدا .مثل اینه که در راه خدا قربانیش کنی .فرقی نداره. شاید اصلا بهتر باشه اینطور بگم که من وکالت به خدا نمیدم بلکه وکالتی رو که خدا بهم داده بود تا از این بدن و از این روح که مطعلق به اونه استفاده کنم بهش پس میدم.همونطور که بره یه قربانی رو که اون بهم داده بود با قربانی کردن تو راهش بهش پس میدم.
 
   کلا احساس خوبی دارم این احساس که آدم داره کار درستی انجام میده و جای درستی وایساده احساس خوبیه. فکر کن به یه بازی دعوتت کنن بگن درسته بلد نیستی ولی یاد گرفتن نمی خواد همینجوری قبولت داریم هرچقدرم که بد بازی کنی تشویقت میکنیم و آخرشم میایم با کلی احترام برنده اعلامت میکنیمو بعدشم واست جشن میگیریم. دیگه چی از این بهتر؟ خدا جونم این کارو کرده. فرستادتمون تو این دنیا هرقدر که ما اشتباه میکنیم اون میبخشه و به جاش باهامون کار خوب حساب میکنه آخرشم ما رو وارد ملکوتش میکنه.میدونی در ازاش ازمون چی میخواد؟ فقط میخواد که یادمون نره کی وقتی بازی بلد نبودیم بازیمون داد.همین .یادمون نره که خدا خداست.کار سختیه؟چیز زیادی میخواد؟ تازه قوانین بازی رو هم بهمون یاد میده تازه وسط بازی هم دست حریفو واسمون رو میکنه خلاصه همه جوره پایه یه حال دادنه.نه جون آدو  انصافا اگه یادمون بره خدا رو خیلی بیمرام نیستیم؟ این احساس اطمینان که هر چی میشه بزار بشه آخرش همه چی به نفع ماست چون داور رفیقمونه احساسیه که هیچ جائی و تو بغل هیشکی بجز خدا به آدم دست نمیده.
 
   خیلی خوشم دلم میخواد این شادی و خوشیمو باهاتون تقسیم کنم.نه واسه اینکه دلم براتون بسوزه یا بخوام خیری بهتون برسونم.نه.اصلا اینطور نیست.من این کارو از رو خود خواهی و واسه خودم میکنم.آخه خدا جونم بهم گفته فیضش یه جورا ایه که هرچی تقسیمش کنی بیشتر میشه.اگه اینجوری نبود که من بیمعرفت عمرا یاد شما ها نمی افتادم که.چون میدونم اگه شادیمو از اینکه با خدا ریفیقم به شما نشون بدم رفاقتم با خدا بیشتر میشه و  چیز بیشتری بهم میرسه دارم بهتون میگم.خلاصه بیمرامیه ما رو به با مرامیه این رفیقمون ببخشید .آخه تقصیر خودتونه. سراغ آدم عوضی ای اومدین. خدا به اون با مرامی رو ول کردین اومدین از من توقع مرام دارین.خوب حقتونه که باهاتون بی معرفتی کنم.هیچ دوستی مثل خدا نمیشه هرکی هرچقدرم که هواتونو بخواد داشته باشه بالاخره یه جا ای کم میاره. فقط این رفیق ماست که هیچ وقت کم نمیاره و همیشه پایس.همیشه حوصلتو داره و همیشه خوب درکت میکنه و میشینه هزار ساعت اراجیفتو با دقت گوش میده و آخرشم بهت لبخند میزنه و با محبت بغلت میکنه و ماچت میکنه. بقیه کم میارن. خلاصه از ما گفتن. اگه یه دوست میخوای که همیشه پیشت باشه و همیشه از دستش کاری واست بر یبادو همه جا خرش بره و بتونه پارتی بازی کنه  و آخره بچه با مرام باشه اگه دنبال کسی غیر خدا بری خیلی خری.

:::::::او:::::::

او

   دوئی کی پذیرد؟که در بدو حال

                                       بجز فرد قیوم یکتا٬نبود

جوابه من اینه.میبینیش؟ دوباره بخونش. همینه. همین.

دوئی کی پذیرد؟.موضوع همینه.حق حقه و حقیقت یکیه.وای که چقدر کور بودم تمام این مدت.خدایا شکرت.

  سارا نمیدونم چی شد که فکر کردی باید بهم بگی که روزه یه سکوت بگیرم اما این همون چیزی بود که باید میشنیدم.تو همون چیزیو بهم گفتی که لازم بود بشنوم.

 داشتم با خودم دعا میخوندم.داشتم با خدا جونم درد دل میکردم.بهش گفتم که میخوام روزه بگیرم.که اگه شیطون سمجه من سمج ترم. هم من هم شیطون میدونیم که کی راست میگه پس اون زود تر از من تسلیم میشه.یعنی راستشو بخوای من بیخیال بشو نیستم. اینقدر روزه میمونم تا دلت بسوزه واسمو خودت جواب درستو یه جورا ای زیر زیرکی بهم برسونی که تو این امتحان قبول شم.خلاصه به خدا گفتم که من که اونو ولش نمیکنم انقدر بچه پررو بازی در میارم تا این امتحان تموم شه و خودش جوابمو بده.نمیدونم وقتی داشتم اینارو تو دعام به خدا میگفتم یه دفعه چی شد اصلا انگار که هیچ سوالی نداشتم .همه چیز به نظرم واضح و بدیهی شد یدفه ای.همون شعره که اون بالا نوشتم یادم افتاد .انگار که خدا جوابمو با این شعره داده باشه.کی میدونه که کی راست میگه و کی دروغ میگه؟به چی باید شک کرد و به چی نباید شک کرد؟ کی میدونه؟من اینو یادم رفته بود .اینیرو که خدا اونیه که اینارو میدونه.پس اگه من از خدا بپرسم خدا بهم میگه.موضوع همینه.من از دیگرون پرسیدم. از وایراگ از خودم از شماها از سارا.اشتباهم همین بود باید از خودش میپرسیدم. من ه احمق یادم رفته بود که تا حالاش کی جوابمو داده.تا همین الآنم فقط خدا جوابه سوالامو داده بود اصلا خودش جوابه.چرا کنارش وایساده بودم دیشبو ازش نپرسیدم؟سارا یادته دیشب اومده بود ببینه اگه عقلم اومده سر جاش و میخوام ازش بپرسم جوابمو بده؟دیدیش چه جوری منتظر اینجا وایساده بود و من نپرسیدم؟


  چیزی که نکردید گم٬از بهر چه جوئید؟

                 و اندر طلب گم نشده٬بحرچرائید؟....

    خواهید که بینید رخ٬اندر رخ معشوق

                       زنگار ز آئینه به صیقل بزدائید ...


    معشوق تو همسایه یه دیوار به دیوار

               در بادیه سرگشته شما٬درچه هوائید؟ ..

   گر قصد شما دیدن آن خانه ی جان است !

                        اول رخ آئینه به صیقل بزدائید.



 سارا تو راست میگفتی که باید به درونم نگاه کنم.من داشتم دنبال حقیقت تو اکنکار و کلیسا میگشتم.در صورتی که تاحالا هرچی حقیقت دیده بودم نه کلیسا و نه اکنکار بلکه خود خدا نشونم داده بود.من میخواستم روزه بگیرم تا جوابمو بگشنوم . میخواستم روزه یه سکوت بگیرم شاید بهتر بود یه روزه ای میگرفتم که توش حرفه کسیو نشنوم بجز حرف خدا جونم رو.

        از بهر خدا عش دگر یار٬ مدارید

          در مجلس جانان ٬بدگر٬ کار مدارید

         هرگز بجز آن یار٬ دگر یار٬مگیرید                         

          انکار مجوئید و بدان٬کار مدارید......

         هر وسوسه را بحث و تفکر بمخوانید

         هر گمشده را٬سرور و سالار٬مدارید



قربون همتون.سارا خیلی چاکریم .اگه نگفته بودی دوباره روزه یه سکوت بگیرم شاید حالا حالا ها سرمو بالا نمگرفتم تا ببینم کی من از شونه هام گرفته و داره جلو میبره.کی منو رو دوشش گذاشته و داره میبره.