او با من

و او

 با من٬و من

بی دست

 به سوی قله می رفتیم

 که او

از چوبدست خود

 شکایت کرد

من بی دست

 دو پای چوبی خود را

به او دادم

 و خود

با سینه٬با دندان

 به سوی قله می رفتم

واو

 لعنت کنان از کوه می ترسید

و من

 بر قله ام اکنون

و او را خوب می بینم

 که پای چوبی من را

به قعر دره می کوبد


تقدیم به دوست عزیزم آهو .
این شعر رو برای تو میگم خیلی برات ناراحتم .ما با هم شروع کردیم ای کاش همدیگرو تنها نمیزاشتیم.
                    آدونیس

تنها

احساس تنهائی خیلی شدیدی میکنم.کسی با من نیست تنهام .برای چی مینویسم؟ یادم نمیاد کسی فهمیده باشه منظورم چی بوده.من تو ایمانم تنهام.قبلا فکر میکردم اگه با همه فرق دارم لابد من اشتباه میکنم و بقیه درست میگن.آخه نمیشه که همه اشتباه کنن و فقط من درست بگم.ولی الان مدتیه که مطمئنم که واقعا میشه همه اشتباه کنن و فقط من درست بگم.نمی دونم چرا همه خودشون رو گول میزنن و فکر میکنن در راه درستن.چرا خودشون و دلیلی رو که به خاطرش تو این راهن رو توجیح میکنن.اخه به کی دوروغ میگین؟به خودتون؟به خدا؟مسخره نیست؟

آدونیس و غمش

خوب مثل اینکه من بازم مینویسم٬شاید هدفم از ساختن این جا یادم رفته بود که میخواستم دیگه ننویسم.البته فعلا نظرم اینه که بنویسم شاید بعدا ننوشتم.
  از این به بعد در مورد خدا و خدا پرستی مینویسم.در مورد ایمانم به خدا.در مورد سوال ها ای که شاید جواباشو فقط من میدونم٬البته شاید برای کسی مهم نباشه.من اینجا نمینویسم که کسی بخونه.مینویسم که گفته باشم.شاید میگم که خودم یادم نره.  الان نمیدونم چند خط پائین تر در مورد چی میخوام بنویسم. شاید در مورد سوالها بنویسم.منظورم جواب سوال ها ایه که خودم پرسیدم.میدونین به نظر من اشکال بزرگ مسیحیت اینه که الآهیات توش خیلی کم و ضعیفه. در بیشتر موارد از سوال دوری میکنن و فکر میکنن ممکنه ایمانشون با سوال ضعیف شه یا اینکه گم راه بشن.بعضی وقتام اگه نظرشونو قبول نکنی و بخوای باهاشون بحث کنی میگن بحثی نداریم یا همین که ما میگیم رو قبول کن یا خاکه شهرتونم از پامون میتکونیم.آخه اینم شد عرفان؟این چه جور خداشناسی ایه که نشه به هیچیش شک کرد؟ اگه یه چیزی رو قبول کنی و بعد نتونی تجدید نظر کنی و فرض کنیم که اون چیزی که قبول کردیم غلط باشه یا حد عقل قسمتیش غلط باشه اون وقت چه طور میشه اینرو  درست کرد؟چطور میشه از اشتباه در اومد؟این حرف منطقیه نه؟پس چرا وقتی حرف حرفه مسیحیت باشه این به نظرمون منطقی نمیاد؟فرض میکنیم که مسیح درست میگه و حقیقته مطلقه اینو واسه این فرض قرار دادم که فکر میکنم هممون قبول داریم.خوب حالا از کجا معلوم که درک ما هم از این حقیقت درست باشه؟اگه درک هممون درسته پس چرا درک هامون با هم فرق میکنه؟ من از این وضعیت موجود بین پیروانه مسیح راضی نیستم .مسیح اینچنین راهنمائی نبود .مسیح اهل توضیح بود.چند بار شنیدین که چیزی رو برای عده ای توضیح داده؟این که مسیحیا اهل بحث نیستن به نظرم اصلا خوب نیست حد عقل لطفا حساب من رو از بقیه یه مسیحیا جدا کنین.من اهل بحث هستم. نه اینکه فقط برای اینکه شما رو قانع کنم برای این بحث میکنم که اگر قسمتی از عقایدم غلط بود بتمنم درستش کنم و بفهمم کجاش غلطه.من بجز مسیح بودن مسیح و خدا بودن خدا که برام کاملا اثبات شده و اگر همهی دنیا هم بگن غلطه و با هزار دلیل اثبات کنن غلطه نمیتونم بپذیرم هر چیز دیگه ای برام حالت نسبی داره و دربست قبول نمی کنم.حتی انجیل رو.حتی به نظرم بعضی تعلیماتی که بر مبنای انجیل میدن کاملا اشتباه و بر خلاف راه مسیحه.مثلا این کاری که جدیدا مد شده کارای خودشون رو به مسیح نسبت میدن.آخه اینطورم نیست که هر کسی که محبت مسیح رو احساس کرد و متحول شدن رو تو زندگیش دید  فکر کنه هر چیزی که به نظرش میاد درسته لابد خواست مسیحه که اون اینطور به نظرش بیاد و همون درست باشه.البته قبول دارم که دارم کللی میگم و استثنا ها رو نمی گم ولی به منم حق بدین.چرا فکر میکنیم اگه قبل از هر کاری که میخوایم بکنیم یه در نام مسیح بگیم اون کار تقدیس میشه؟نه. اینطور نیست کار اگه درست باشه مسیح خودش کمک میکنهو اگه در نام مسیح و بنام اون انجام بشه بهتره نه اینکه هر کاری که فکر کردیم درسترو در نام مسیح انجام بدیم و بعد هم با اطمینان بگیم که در نام مسیح انجام دادم و حتما درسته.بله٬منم میتونم بگم در نام مسیح بهت خیانت میکنم و بهت تجاوز میکنم.آیا چون در نام مسیحه اون کار غلط درست میشه؟یا عقیده ای که من خیلی ازش دلخور و ناراحتم اینه که به استناد چند ایه از انجیل و تفسیری که ازش میکنن اینطور میگن که خون مسیح گناهانی رو که ما انجام دادیم میبخشه و کفاره یه گناهان ماست و با قربانی شدن مسیح به انوان یک قربانیه همیشگی دیگه لازم نیست که ما قربانی کنیم.این حرف اشکال داره کسانی که این موضوع رو قبول دارن در مورد کاری که مسیح روی صلیب برای ما کرد دچار سوء تفاهم شدن.اگر نظر من رو بخواین بیشتر جنایاتی که پیروان مسیح تاحالا انجام دادن به خاطر همین طرز تفکر گناه کردن و اشتباه کردن به حساب دبگریه.گناه بر خلاف چیزی که بعضی از دوستان ما هم بهش ایمان دارن مادی نیست بلکه معنویه. اصولا حساب و کتاب ما با خدا معنویه جهان معنویه و ماده فقط وسیله هست.اگر ما گناهی میکنیم یعنی یک قانون معنوی رو شکستیم و به خاطرش باید جواب پس بدیو و اگر نه که قوانین مادی قابل شکستن نیستن و همیشه ثابتن.بذارین وارد این بحث بشیم که گناه و ثواب چین و چرا به نفعمون نیست که گناه کنیم.محل ثبت اعمال ما کجاست؟جواب ممن اینه که ضمیر ما محل ثبتشه.من خودم اینطوری همیشه برای خودم مطرح بوده که ما قرار خدا بشیم اگر قرار گناه چیز بدی باشه حتما باید بدیش روی این موضوع موءثر باشه و در کار خدا شدن ما که هدف هست خللی ایجاد کنه.خوب چی میتونه این خلل رو ایجاد کنه؟یک مانع.یک حجاب فاصله هر چیزی که بتونه بین ما و خدا قرار بگیره و در عالم معنوی این فاصله به وسیلهء شکستن دستور خدا و عدم اجرای اون انجام میشه و مثل اینکه یک لایه دیوار دیکه هم بین ما و خدا ساخته میشه که راه خراب کردنش هم انجام دستورات خداست.خوب حالا چطور کسی میتونه هر چقدرم که اختیار داشته باشه گناهان رو ببخشه و این دیوار های بین ما و خدا رو که خودمون با اختیار خودمون ساختیم خراب کنه و ما رو بدون اینکه لیاقت داشته باشیم به خدا نزدیک کنه؟درسته که ما لیاقت بودن رو هم نداریم و هرچی داریم از لطف خداست ولی این که چطور به خدا نزدیک یا دور بشیم هم دستور خداست خدا خودش این سیستم رم طراحی کرده.اگر میخواست واسش استثنا قائل بشه خوب از اول یه جور دیگه طراحیش میکرد.میدونم که دارم خیلی مادی توضیح میدم.ولی فکر کنم اینجوری بهتره یا میخواین اصلا مادیش نمیکنیم.خدا راهی برای رسیدن به خودش مشخص کرده و اون راه رو به ما نشون داده و وسیله ای هم برای این راه در اختیارمون گذاشته خدا خداست راته مسیحه و وسیله گناه و ثواب ماست یعنی نحوه ی برخورد ما با دستورات خدا حال چرا باید ره خودش برای ما وسیله بشه؟ یا وسیله رو ول کنیم و به راه بچسبیم یا راه رو ول کنیم و به وسیله بچسبیم؟کار اول کاریه که مسیحی ها ای که به شسته شدن گناهان توسط خون ایمان دارن میکنن. کار دوم هم کاریه که مسلمون ها و یهودی ها و خیلی های دیگه میکنن. نباید همه چیز رو با هم قاطی کنیم بله مسیح مسیحه ولی قرار نیست هرکی مسیح رو قبول کرد کار تموم باشه در واقع قبول مسیح اول راهه.تازه از اون به بعد کار ما شروع میشه. نه اینکه کارمون تموم بشه.تازه بعد از اینکه مسیح رو پیدا کردیم باید از کاهن های یهود هم در اجرای امر خدا دقیق تر باشیم تا بتونیم یک مسیحی یه واقعی باشیم نه اینکه فقط محبت مسیح رو حس کنیم و درک کنیم و فکر کنیم دیگه کار تمومه.محبت مسیح رو که خودش بهمون هدیه میده .ما چی کار میکنیم؟ما قرار خودمون خودمون رو با کار هامون به خدا برسونیم. کار ها ای که مسیح میکنه فقط راه رو آسون میکنن ولی این ما ایم که باید تو راه قدم برداریم مسیح نمیآد کولمون کنه.البته اینرو هم قبول دارم که بعضی اوقات مسیح توی امتحان های سخت به کمک ما میاد مارو به دوش میگیره و در راه میبره ولی یادمون نره مسیح فقط تصمیمات درست رو به ما نشون میده جای ما تصمیم نمیگیره و جای ما انجام نمیده این دو مرحله وظیفه ی ماست. همینقدرم که توی تصمیم گیری بهمون کمک میکنه کم نیست همون رفتن تصمیم هم وظیفه ایه که بعد از داده شدن اختیار به ما بر عهده مون گذاشته شده. من اگر این عقاید رو در هر فرقه ای بجز پروتستان میدیدم برام قابل درک بود اما نمیدونم پروتستان ها چطور چنین عقیده ای دارن.یه مطلب دیگم اینه که همش دنبال گناه کار نبودنیم و ذهنمون متمرکزشه.ولی گناه کار نبودن همهی کارمون نیست.اومدیم و یکی پیدا شد که اصلا گناه نکنه خوب بعدش چی؟هدف گناه نکردن نیست گناه نکردن یعنی عقب گرد نکردن در راه مسیح هدف رسیدن به خدا و خدا شدنه . بازم براتون حرف دارم اما الآن خیلی خستم بعدا اگه شد بازم میگم.