او با من

و او

 با من٬و من

بی دست

 به سوی قله می رفتیم

 که او

از چوبدست خود

 شکایت کرد

من بی دست

 دو پای چوبی خود را

به او دادم

 و خود

با سینه٬با دندان

 به سوی قله می رفتم

واو

 لعنت کنان از کوه می ترسید

و من

 بر قله ام اکنون

و او را خوب می بینم

 که پای چوبی من را

به قعر دره می کوبد


تقدیم به دوست عزیزم آهو .
این شعر رو برای تو میگم خیلی برات ناراحتم .ما با هم شروع کردیم ای کاش همدیگرو تنها نمیزاشتیم.
                    آدونیس

نظرات 5 + ارسال نظر
مسیح شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:40 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

ببخشید عالیجناب آدونیس عزیز
شما خودتون هستین ؟؟؟؟؟؟؟
...
اجازه می دین این حقیر عادی تو یه وبلاگ عادی یه لینک ناقابل عدی براتون بذاره ؟؟؟؟؟؟؟

سربلند بمانی و ایرانی

soledad شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:09 ب.ظ http://diosestacontigo.persianblog.com

نمیدونم شاید واقعاً حق با تو باشه. شایدم من تو این موارد زیادی خنگم. اما یک چیز رو میدونم که ما از بحث کردن گریزی نداریم. اما تو جواب سوالاتت رو از کسائی میپرسی که هیچ اعتماد و ایمانی بهشون نداری. درحالیکه حتی زمانی که از مسیح سوالاتی رو میپرسیدند اون با استفاده از روح خدا جواب سوالات رو میداد. بهتر نیست تو هم جواب سوالاتت رو از همون روح بگیری؟؟؟؟؟؟؟؟ نه از من کودن خنگ.....
من هم انسانم و جاهائی هست که اشتباه کنم. من از بحث فرار نمیکنم. لذت میبرم اما ایکاش در حد فهم و درک من کودن ازم سوال کنی....

پدرام یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:40 ق.ظ http://computer4all.persianblog.com

سلام -شعر قشنگی بود - راستش حالم خوب نیست مگر نه برات چیزی می نوشتم-موفق باشی - خدانگهدار

سارا یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:00 ب.ظ http://masihiatdarghoran.persianblog.com

سلام .خیلی زیبا بود .پشتکار اولین اصل موفقیت است

نبوشا سه‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:04 ب.ظ http://nejatmanam.persianblog.com

سلام برادر عزیزم ...حالتون خوبه ؟ اومدم احوالی بپرسم و بگم که چرا دیگه به این خواهرت سری نمیزنی ؟؟؟ در ضمن نوشته زیبا ی شما راهم خوند م....خداوند شما را هر روز ا ز نو با روح مقدسش پر کند ...امین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد