او
دوئی کی پذیرد؟که در بدو حال
بجز فرد قیوم یکتا٬نبود
جوابه من اینه.میبینیش؟ دوباره بخونش. همینه. همین.
دوئی کی پذیرد؟.موضوع همینه.حق حقه و حقیقت یکیه.وای که چقدر کور بودم تمام این مدت.خدایا شکرت.
سارا نمیدونم چی شد که فکر کردی باید بهم بگی که روزه یه سکوت بگیرم اما این همون چیزی بود که باید میشنیدم.تو همون چیزیو بهم گفتی که لازم بود بشنوم.
داشتم با خودم دعا میخوندم.داشتم با خدا جونم درد دل میکردم.بهش گفتم که میخوام روزه بگیرم.که اگه شیطون سمجه من سمج ترم. هم من هم شیطون میدونیم که کی راست میگه پس اون زود تر از من تسلیم میشه.یعنی راستشو بخوای من بیخیال بشو نیستم. اینقدر روزه میمونم تا دلت بسوزه واسمو خودت جواب درستو یه جورا ای زیر زیرکی بهم برسونی که تو این امتحان قبول شم.خلاصه به خدا گفتم که من که اونو ولش نمیکنم انقدر بچه پررو بازی در میارم تا این امتحان تموم شه و خودش جوابمو بده.نمیدونم وقتی داشتم اینارو تو دعام به خدا میگفتم یه دفعه چی شد اصلا انگار که هیچ سوالی نداشتم .همه چیز به نظرم واضح و بدیهی شد یدفه ای.همون شعره که اون بالا نوشتم یادم افتاد .انگار که خدا جوابمو با این شعره داده باشه.کی میدونه که کی راست میگه و کی دروغ میگه؟به چی باید شک کرد و به چی نباید شک کرد؟ کی میدونه؟من اینو یادم رفته بود .اینیرو که خدا اونیه که اینارو میدونه.پس اگه من از خدا بپرسم خدا بهم میگه.موضوع همینه.من از دیگرون پرسیدم. از وایراگ از خودم از شماها از سارا.اشتباهم همین بود باید از خودش میپرسیدم. من ه احمق یادم رفته بود که تا حالاش کی جوابمو داده.تا همین الآنم فقط خدا جوابه سوالامو داده بود اصلا خودش جوابه.چرا کنارش وایساده بودم دیشبو ازش نپرسیدم؟سارا یادته دیشب اومده بود ببینه اگه عقلم اومده سر جاش و میخوام ازش بپرسم جوابمو بده؟دیدیش چه جوری منتظر اینجا وایساده بود و من نپرسیدم؟
چیزی که نکردید گم٬از بهر چه جوئید؟
و اندر طلب گم نشده٬بحرچرائید؟....
خواهید که بینید رخ٬اندر رخ معشوق
زنگار ز آئینه به صیقل بزدائید ...
معشوق تو همسایه یه دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما٬درچه هوائید؟ ..
گر قصد شما دیدن آن خانه ی جان است !
اول رخ آئینه به صیقل بزدائید.
سارا تو راست میگفتی که باید به درونم نگاه کنم.من داشتم دنبال حقیقت تو اکنکار و کلیسا میگشتم.در صورتی که تاحالا هرچی حقیقت دیده بودم نه کلیسا و نه اکنکار بلکه خود خدا نشونم داده بود.من میخواستم روزه بگیرم تا جوابمو بگشنوم . میخواستم روزه یه سکوت بگیرم شاید بهتر بود یه روزه ای میگرفتم که توش حرفه کسیو نشنوم بجز حرف خدا جونم رو.
از بهر خدا عش دگر یار٬ مدارید
در مجلس جانان ٬بدگر٬ کار مدارید
هرگز بجز آن یار٬ دگر یار٬مگیرید
انکار مجوئید و بدان٬کار مدارید......
هر وسوسه را بحث و تفکر بمخوانید
هر گمشده را٬سرور و سالار٬مدارید
قربون همتون.سارا خیلی چاکریم .اگه نگفته بودی دوباره روزه یه سکوت بگیرم شاید حالا حالا ها سرمو بالا نمگرفتم تا ببینم کی من از شونه هام گرفته و داره جلو میبره.کی منو رو دوشش گذاشته و داره میبره.
خیلی خوشحالم. خیلی خوشحالم که بالاخره حقیقت رو فهمیدی عزیزم. اونقدر خوشحالم که نگو. خدا رو شکر. دیدی با شک به هیچ چیزی نمیرسی؟؟؟ خدا دیشب اومد به کنارت اما تو اونقدر قرق شک بودی که نتونستی حتی خدا رو هم باور کنی. نتونستی باور کنی که اونه همه چیز که درکنارته. همه ی علم ما... دوستات همه چیز حتی تمام علم کلیسا از اونه و اگر اون نخواد هرگز به هیچ چیزی دست پیدا نخواهیم کرد. خوشحالم نازنینم. تولدت رو تبریک میگم. و برای خوشحالیت هر کاری رو میکنم..... تا بفهمی که چقدر دوست دارم. تا بفهمی که چقدر در کنار خدا بودن لذت بخشه. حالا من و تو در هم غرقیم و با هم یکی شدیم. من و تو و خدا.... بیا برقصیم..... از همون رقصا که دوست داری... بیا بشیم بیخیال دنیا و در شادی و عشق خدائیمون سر مست بشیم... دوست دارم... دیوونه ی بی ناموس...