عشق

در میان رقص مار شعله ها

من به خود می پیچم

ای فریاد
می سوزد تنم

با سری آتش گرفته

 رو به درگاه تو می آرم

تا که خود را بر دره درگاه خوشرنگت بیاویزم

ای تو درگاهت سرور آسمان...

گر تو میخواهی بسوزم

من چه نامردم اگر از شعله برخیزم

نظرات 6 + ارسال نظر
هخامنش جمعه 1 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:06 ب.ظ http://atashkade.persianblog.com

سلام خداپرستی



سخن از رنج گفتی


که در طریقت ما کافر یست رنجیدن


سرخ باشی مانا



سارا شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:19 ق.ظ http://diosestacontigo.persianblog.com

عزیزم میدونم چی میگی...حست میکنم. نمی دونم تو بالاخره فهمیدی که تو چه وضعی گیر افتادی؟؟؟؟ تو خواستی که آرامشت رو بفروشی. خدا دیشب بهت نشون داد بی آرامش چه زندگی داری. دیشب ساعت ۱۱ خیلی باهات حرف زدم. سرتو گذاشته بودی یه جائی و نگام هم نمیکردی. فقط یک بار یه نگاه غمگین کردی و من فهمیدم که چقدر درد داری... عزیزم یادته ووقتی هازات رفت من چه حالی داشتم؟؟؟ این دقیقاْ حال الان تو ه. نگرانت نیستم. چون ایمان دارم مسیح نمیذاره شاگردانش یا حتی برادرانش از دست برن.... خیلی مواظب باش. هر جائی که کسی اومد سراغت با ایمان نام مسیح رو بیار. بلند. داد بزن. و از مسیح کمک بخواه. هر وقت کسی اومد و حرفی زد تو مسیح رو صدا بزن. اینو بدون خدا برای حرف زدن با تو روح مقدس خودش رو واسطه قرار میده و نه هیچ چیز مادی و یا روح دیگران رو....
دوست دارم سخت باشی... دوست دارم مقاوم باشی. این یک امتحان بزرگ الهیه. دلم میخواد هیچ وقت پشیمون نبینمت.... دلم میخواد هیچ وقت ناتوان نبینمت. مرد باش. جلوی همه ی اونهائی که دارن سعی میکنن آزارت بدن به ایست. خواهش میکنم هیچ وقت از یاد نبر که مسیح نام پر قدرتیه که تو میتونی کثیف ترین ارواح رو از خودت دور کنی باهاش. یادت باشه من و همه ی دوستات و خواهر برادرات داریم برات دعا میکنیم. به خدا ایمان داشته باش. همین....

ناصر شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:27 ب.ظ http://isairan.persianblog.com

آدونیس عزیزم .شاید مرا قابل ندانی که هم کلام شویم .ولی تو نازنین برادر و دوست منی .با هر عقیده و مرام و آیینی که داشتی و داری و خواهی داشت.از میزان محبت من به تو کم نمیشود چون روحی که در من ساکن است اینگونه صفاتی دارد.نه تو را دیده ام و نه میشناسمت ولی برادرانه دوستت دارم و بهت افتخار میکنم که صادقی و شجاع و پویا .برو برادرم برو و این سفر روحانی را شروع کن دنیا و کائنات را سیر کن جستجو کن .بخوان .بپرس و از چیزی نهراس.مسیح لوطی صفت و مهربان است و آغوشش همیشه بر روی تو باز و گرم.همه را انکار کن از صفر شروع کن از نو متولد شو .هرچه دانسته داری فراموش کن و از اول اول شروع کن.اما اگر بهانه ات برای این همه فقط سوالاتیست که ذهنت را مشغول کرده.بیا تا برایت همه را بگویم همه همه همه .از من نیست از اوست.تا آن وقت صدها سوال دیگر هم بیاندیش و به همراه بیاور .و من در مقابل فقط یک سوال از تو دارم .فقط یکی .

سعید یکشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:59 ق.ظ

برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید


سلام مبارکه میبینم که وبلاگه توپی داری

و چنین بود که پادشاه شهر شیشه ای مشکی را رنگ عشق و عشق را رنگ زندگی نامید

نفیس یکشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:00 ق.ظ http://bernadet.persianblog.com

سلام... چه موجز و زیبا بود این کلامت که :گر تو میخواهی بسوزم من چه نامردم اگر از شعله برخیزم... احساس میکنم فقط دلم یک چیز میخواهد... به خاک بیفتم ...در برابر یه عظمت آسمانی سجده کنم و دیگر خویش نباشم.. همه او باشد.. همه در او باشد.. ودیگر هیچگاه از خاک خاکساریش سر برنیاورم.....

یک زن یکشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:09 ب.ظ http://zemestoon82.persianblog.com

اینجا چه خوبه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد